سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سهراب ---- نشانی (چهارشنبه 88/2/9 ساعت 11:39 صبح)
نشانی
" خانه دوست کجاست؟" در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:
« نرسیده به درخت، کوچه باغی است که از خواب خدا سبز تر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است،
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر به در می آرد.
پس به سمت گل تنهایی می پیچی.
دوقدم مانده به گل،
پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی
و ترا ترسی شفاف فرا می گیرد.
در صمیمیت سیال فضا خش خشی می شنوی.
کودکی می بینی، رفته از کاج بلندی بالا
جوجه بردارد از لانه نور
و از او می پرسی:
"خانه دوست کجاست؟" »

:.•*..*•.•*..*•.•*..*•.•*..*•..•*..*•.





بخوان 3 (چهارشنبه 88/2/9 ساعت 11:38 صبح)
 

آدمها مثل کتاب می مونن

از روی بعضی ها باید مشق نوشت

از روی بعضی ها باید جریمه نوشت

بعضی از آدمها رو باید چند بار خوند تا معنی شونو فهمید

بعضی ها را باید برای همیشه به خاطر سپرد

 بعضی آدمها رو باید نخوند و دور انداخت

بعضی ها جلد قشنگ و شیکی دارند اما هیچ مطلب مفیدی ندارند

بعضی ها ظاهر معمولی دارند اما پر از مطالب مفیدند

و یک کتاب هست که باید اون را 

برای همیشه توی قلب و ذهن و روح و جسمت نگه داری...





بخوان 2 (چهارشنبه 88/2/9 ساعت 11:37 صبح)
 

من از نهایت شب حرف میزنم

من از نهایت تاریکی

و از نهایت تنهایی

در این دخمه ی سکوت

اگر به خانه ی من آمدی ای مهربان

چراغی از مهربانی بیاور

تا از دریچه ی این کلبه ی تاریک

به ازدحام خوشبختی بیرون بنگریم

خورشید همین نزدیکی است

جایی در کنار ما

یا درون ما

دوستت دارم

ای روشنایی کلبه ی تاریک من





<      1   2   3      >