عشق یعنی دستهایم ماله توست
چشمهای خسته ام دنبال توست
عشق یعنی ما گرفتار همیم
دوستدار هم طرفدار همیم
هرچه میخواهد دلش آن می کند
میکشد مارا و کتمان میکند
عشق غیر از تاولی پر درد نیست
هرکس این تاول ندارد مرد نیست
آمدم تا عشق را معنا کنم
بلکه جای خویش را پیدا کنم
آمدم دیدم که جای لاف نیست
عشق غیر از عین و شین و قاف نیست
|
شبحی چند شب است آفت جانم شده است
اول نام کسی ورد زبانم شده است
در من انگار کسی در پی افکار من است
یک نفر مثل خودم تشنه دیدار من است
یک نفر ساده چنان ساده که از سادگیش
میتوان یک شبه پی برد به دلداد گیش
یک نفر سبز چنان سبز که از سبزیش
میتوان زد پلی از حس خدا تا دل خویش
آی بی رنگتر از آیینه یک لحظه بایست
راستی آن شبح هر شبه تصویر تو نیست
راستی گر شبح هر شبه تصویر تو نیست
پس چرا رنگ تو با آیینه اینقدر یکی ست
حتم دارم که تویی آن شبح آیینه پوش
عاشقی جرم قشنگیست به انکارش مکوش
|
بیا ما نیز مثل روح باران
به روی یک رز تنها بباریم
بیا در باغ بی روح دلی سرد
کمی رویای نیلوفر بکاریم
بیا در یک شب آرام و مهتاب
کمی هم صحبت یک یاس باشیم
اگر صد بار قلبی را شکستیم
بیا یک بار با احساس باشیم
بیا در ساحل نمناک بودن
برای لحظه ای یک رنگ باشیم
بیا تا مثل شب بو های عاشق
شبی ما هم کمی دلتنگ باشیم
اگر چه قصه دلها دراز است
بیا به آرزو عادت نماییم
بیا با آسمان پیمان ببندیم
که تا او هست ما هم با وفا شیم
بیا در لحظه سرخ نیایش
چو روح اشک پاک و ساده باشیم
بیا هر وقت باران باز بارید
برای گل شدن آماده باشیم.
"مریم حیدرزاده"
|